مرغ سحر

تارنگاری تقدیم به بانوی گلها و دلها حمیرا

مرغ سحر

تارنگاری تقدیم به بانوی گلها و دلها حمیرا

سکوت جاودان


سکوت شب جاودانم من
به شهر شما بی نشانم من
کبوتر بی آشیانم من
شکسته دل مهربانم من
شکسته دل مهربانم من

نه شوقی که نقش آفرین باشم
نه ذوقی که با جان قرین باشم
من از مهربانی خدایا تو دانی که نام و نشانی ندیدم
در این زندگانی ببین همزبانی کنون کنج خلوت گزیدم

به راه محبت فنا گشتم، سبب ساز افسانه ها گشتم
مغنی نوای جنون سر کن، که بیگانه با هر نوا گشتم
ز مهربانی نشان ندیدم، نشان مهر از جهان ندیدم

سکوت شب جاودانم من...

درود

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند

پنهان خورید باده که تعزیر می کنند..